شنبه ۲۰ تیر ۹۴
هفته ی اخر قرار های مغربانه و سحرانه... از همین امشب به فکر گوش سپردن به اخرین دعای سحر امسال شدم و نتونستم حجم غم اون لحظه را تصور کنم. البته که درهای رحمت خدا تو این ماه بازه ولی هر بار که به رحمت و بخشندگیش فکر می کنم،وقتی خودش گفته لاتقنطوا من رحمه الله، چرا برام عادت نشه عبادتش تو طول سال؟چرا شب های جمعه کمیل نخونم و روزای جمعه سمات و صبحای جمعه ندبه؟ چرا فقط تو ماه رمضون باید دعا بخونم؟ چرا کتاب معجزه ی الهی دینمو نخونم وقتی هرکی خونده اسلام آورده؟ چرا نماز شب نخونم و العفو نگم و هر شبم قدر نباشه وقتی ضمانت کرده که استجابتم کنه؟؟
بیاین هر روزمون رمضان باشه... بیاین از رحمتش نا امید نباشیم... بیاین برای یه اقای غریب و مظلوم که منتظر سیصد و سیزده نفره فقط دعا کنیم...
ولی خب، بازم هرچی فکر می کنم میبینم اخرین دعای سحر،و اخرین ربنا چقدرررر...